یک بار قرار شد به جمکران برویم. مرحوم ساوجی را هم که پیشنماز مسجد محمدیه بود سوار کردیم. حاجخانم و حسین هم بودند. مسیر قم آنزمان اتوبان نبود. شهید شاهآبادی سرشان را روی پای مرحوم ساوجی گذاشته بودند و شعری از حضرت علی (سلاماللهعلیه) را با سوز و گداز میخواندند. وقتی رسیدند به قضیۀ شکافته شدن […]
یک بار قرار شد به جمکران برویم. مرحوم ساوجی را هم که پیشنماز مسجد محمدیه بود سوار کردیم. حاجخانم و حسین هم بودند. مسیر قم آنزمان اتوبان نبود. شهید شاهآبادی سرشان را روی پای مرحوم ساوجی گذاشته بودند و شعری از حضرت علی (سلاماللهعلیه) را با سوز و گداز میخواندند. وقتی رسیدند به قضیۀ شکافته شدن فرق مبارک امام، دیگر نتوانستند ادامه دهند. مرحوم ساوجی دستی به محاسن شهید شاهآبادی کشید و گفت: «شیخ! امیدوارم محاسن تو با خون گلویت خضاب شود.» حاجآقا گفتند: «انشاءالله برای رضای خدا و در رکاب حضرت مهدی (عجلاللهفرجه)» و سرانجام هم دعایشان مستجاب شد و محاسنشان به خون گلویشان خضاب شد.
راوی: حاجآقا عرفاتی
نظرات