تا مرز تخت‌های غسالخانه

تا مرز تخت‌های غسالخانه
12 اردیبهشت 1402
16 بازدید

فضای روزهای دستگیری و زندان پدر بسیار محزون بود. شاید بخش زیادی‌اش به این خاطر بود که ما نمی‌دانستیم آقاجون اکنون کجا هستند. نمی‌دانستیم چه اتفاقی می‌افتد. یک بار ایشان ۶۴ روز زندان بودند. عین ۶۴ روز هیچ خبر نداشتیم که اسم‌شان کجاست. در هیچ‌جا اسم‌شان هم نبود. سال ۵۷ خودمان یک بار به بهشت […]

فضای روزهای دستگیری و زندان پدر بسیار محزون بود. شاید بخش زیادی‌اش به این خاطر بود که ما نمی‌دانستیم آقاجون اکنون کجا هستند. نمی‌دانستیم چه اتفاقی می‌افتد. یک بار ایشان ۶۴ روز زندان بودند. عین ۶۴ روز هیچ خبر نداشتیم که اسم‌شان کجاست. در هیچ‌جا اسم‌شان هم نبود. سال ۵۷ خودمان یک بار به بهشت زهرا (سلام‌الله‌علیها) رفتیم. آنجا می‌گفتند جنازه‌های ناشناخته را می‌آورند و دفن می‌کنند. یک جنازۀ خیلی سوخته دیدیم که هر کسی چیزی می‌گفت درباره‌اش؛ یکی می‌گفت شکنجه‌اش کرده‌اند؛ یکی می‌گفت در آتش‌سوزی سوخته است. جنازۀ بی‌صاحبی بود. در آن کوران انقلاب، برای پیدا کردن ایشان تا مرز تخت‌های غسال‌خانه‌ها می‌رفتیم. گفتن این‌ها برایم اولین بار است. بر سر زبانم نمی‌گردد. رژیم بسیار سفاک بود و چنین اعمالی از او دور نبود.

راوی: حمید شاه‌آبادی

برچسب‌ها:, , ,