اگرچه بار اول نیست که به موزۀ عبرت میآیم، حال و هوای بار اولی که به اینجا آمدم را فراموش نمیکنم. آن قسمت از زندان که زندانی وارد میشود، وسایلش را میگیرد و وارد میشود، بار اول، این صحنه خیلی برایم صحنۀ زندهای بود. لحظهای که احساس میکنیم یک روحانی وارد اینجا میشود، لباسهایش را میگیرد، لباس زندانی به تن میکند و به سلولش میرود. ما در ذهنمان این صحنه را بارها و بارها، تداعی میکردیم، اما با تصاویر دیگری. وقتی اصل آن تصاویر را میبینیم و با حرفها و تصاویر قبلی مطابقت میدهیم، جنس آنها خیلی فرق میکند.