در قم که با ایشان آشنا شدم، طلبهای متدین، متعبد و فعال بود. البته مسلمان طبع روحش این است که متدین باشد، ولی این نكته، به این دلیل قید میشود كه ایشان به تمام معنا مقید به انجام وظایفشان، حتی مقید به مستحبات بود. سالهای قبل از ۱۳۴۰ در قم، مدتی با یكی از برادران ایشان در یک منزل زندگی میکردیم و ایشان گاهی برای ملاقات آنجا میآمد. گاهی هم شب میماند. گاهی میدیدم که شبها قبل از اذان صبح بیدار میشود، وضو میگیرد و مشغول تهجد و نماز شب که یکی از عبادتهای بزرگ برای بندگان خاص خداست، میشد.
خصوصیت دیگر ایشان جد و جهد ایشان در مورد انقلاب بود. جامعه روحانیت تشکیل شد و همه ما عضو جامعه روحانیت بودیم و آن فعالیتی که ایشان داشتند، ما از کمتر کسی میدیدیم. اینطور افراد را وادار میکردند و از آنها امضا میگرفتند. خدا رحمتشان کند. من هر وقت از در خانه بیرون میآیم، به یاد مرحوم شاهآبادی میافتم. یک فولکسی داشتیم که این ماشین خیلی قدیمی بود، یک مرتبه میدیدیم که زنگ میزنند. میرفتیم میدیدیم که مرحوم شاهآبادی آمدهاند و نامهای در دست دارند که علیه شاه امضا میگیرند.
اصلاً از شهادت استقبال میکرد و در تمام زندگیاش آماده بود برای شهادت. تمام تلاشها و فعالیتهایی که میکرد، نشان میداد که تا مرز شهادت هم پیش میرود. درواقع برايش مسئلهای است که به آن اشتیاق دارد و هیچ نگرانی و واهمهای از این مسئله ندارد. این است که این خاطرات درواقع مؤید همین نکتهای است که به نظرم میآيد.
شهید شاهآبادی چنان بود که حتی در تمامی این سه دسته روحانی در آن دوران، که یک عده شاگردان و همراهان امام بودند، عدهای نوعی رابطه با رژیم منحط داشتند و عدهای نیز بیطرف بودند، با همه، با یک روابط عمومی خوب در ارتباط بود و از همه اینها میتوانست در جای خودشان استفاده کند و میتوانست حتی در آنها که «مشهّر» بودند، به تعبیری از رژیم شهریهبگیر بودند، اثر بگذارد.
آیتالله حاج آقا مهدی شاهآبادی واقعاً در دوران مبارزه، یک مبارز ایثارگر و کاملاً از خود گذشته، فداکار، شجاع و پرتحرک بود. بعد از پیروزی انقلاب هم، همه چیز را در خدمت انقلاب گرفته بود و همیشه در جاهای پرخطر حضور داشت. ما در مجلس شورای اسلامی، با وجود ایشان یک همکار نیرومندی داشتیم و نمونۀ عظمت روحی ایشان و شجاعت و فداکاریشان، همین شیوۀ شهادت ایشان است.
بعد از پیروزی انقلاب این انسان گویی خواب و استراحت برایش معنا ندارد. چقدر شبها اتفاق میافتاد که ساعت ۱۲ و ۱ بعد از نیمهشب از جایشان بلند میشدند و با بعضی دوستانشان به سراغ بیمارستانها میرفتند و به عیادت مجروحان و جانبازها و رسیدگی به وضع بیمارستانها که آیا کسی به بیمارها رسیدگی میکند یا نه. و اگر نقصی وجود دارد پیگیری کند و دنبال کند و با مسئولین تماس بگیرد. یک انسان نمونه و استثنائی بود. یک بار من به خاطر ندارم در طول این دوستی چندین سالهای که با این شهید عزیز داشتیم که ببینم از کار خسته شدند، و آثار کسالت و خستگی را هرگز در چهرۀ این مرد عزیز ندیدم.
با آن سوابقی که در مبارزه داشت، که بنده از سال ۴۳ـ ۴۲ یادم است که این شهید عزیز در مبارزات بود، و با بعضی از کسانی که در آن زمان جزء ارکان اصلی محسوب می شدند و محور فعالیت و تلاش در مبارزه بودند دائماً در ارتباط بود، در قم که من قدر زحمات ایشان را می دانستم و بعدها هم، چه در تهران و چه در نقش روحانیت مبارز و چه به عنوان یک روحانی و چه به عنوان ارتباط با دوستانی که کارهای سیاسی می کردند، در همه موارد تا قبل از پیروزی انقلاب یک انسان مبارز و فداکار و فعال، علاقهمند و سختکوش بود که هرگز از کار خسته نمیشد...
من بهراستى شهيد شاهآبادى را دور از هوى يافتم و اين بُعدِ اخلاص، مسئله بسيار مهمى است؛ اگرنگويم تمام مسئله است. انسانى بود كه دنبال نام نبود، دنبال شهرت نبود، دنبال اينكه ديگران بفهمند كه فلان كار را او انجام داده نبود...